×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

امروز : پنج شنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳

علی امرایی /مدیرعامل فولاد سنگان

فرهنگ واژه‌‌‌ای بسیط با تفاسیر گوناگون و حاوی مولفه‌‌‌های ثابت و متغیر است. از نظر سازمان یونسکو فرهنگ مجموعه‌‌‌ای از ویژگی‌‌‌های متمایز عاطفی، فکری، مادی و معنوی یک جامعه یا یک گروه اجتماعی است که علاوه بر هنر و ادبیات، راه و رسم زندگی، با هم زیستن و باورهای ما را نیز دربرمی‌گیرد. در تعریفی موسع فرهنگ مجموعه‌‌‌ای از رفتارها، گفتارها، کردارها و آداب و رسوم، ‌‌‌ آیین‌‌‌ها و مناسکی است که در طول تاریخ نسل به نسل منتقل شده است. فرهنگ قائم به انسان است و می‌توان آن را محصول همزمان تفکر و تجربه دانست.

این نظام گاه نتیجه تجربه فردی و گاه زیست جمعی است. از ‌‌‌این رو ‌‌‌این انسان است که نظام فرهنگی را در معنای عام آن تبیین و تعریف می‌کند که تداعی‌کننده هویت جمعی انسان‌‌‌ها و معرف شاخص‌‌‌های عصری است که در آن جاری است. فرهنگ در یک بستر تاریخی نضج می‌گیرد، تقویت می‌شود یا تحلیل می‌رود و به تعبیری دچار خوداصلاحی یا خودویرانی می‌‌‌شود. همان اندازه که تحلیل رفتن فرهنگ یا خودویرانی فرهنگی به فروپاشی اجتماعی و تمدنی می‌‌‌انجامد، خود‌اصلاحی یا تحول رو به جلوی فرهنگ، تعالی همه‌جانبه را به دنبال دارد و باعث سازگاری بیشتر آن با مقتضیات زمان می‌شود. ‌‌‌این خوداصلاحی فرهنگی به نوعی بازیابی درونی برای انطباق بر محیط بیرونی است که باعث پذیرش ‌‌‌آن فرهنگ بیش از هر فرهنگ دیگری نزد عموم می‌شود. فرهنگ ابعاد مختلفی دارد و در یک نگاه کلی مجموعه‌‌‌ای است که هر دو بعد مادی (رفتارهای مبتنی بر زیست مادی) و معنوی (روحی، روانی و مذهبی) را شامل می‌شود. پدیدارشناسی فرهنگ بعد دیگری نیز دارد که ریشه‌‌‌اش در ذات و سرشت بشر است. طرفداران چنین نگرشی معتقدند انسان از اساس و در ذات خود گرایش به سمت تعالی و کمال دارد که هم جنبه معنوی و هم مادی آن را در بر دارد، ولی ذات الهی انسان از او موجودی متعالی می‌‌‌سازد. چنین تعریفی اگرچه مقدم بر خود فرهنگ است، اما به طریق اولی فرهنگ را می‌‌‌سازد.

مبرهن است که هر عصری اقتضائات خاص خود را دارد؛ به‌گونه‌‌‌ای‌که زیست جهان بشر در هر دوره متفاوت از دوره دیگر است. انسان عصر فئودالی با انسان دوران انقلاب صنعتی و انسان قرن ۲۱ تجربه زیستی متفاوتی دارند. به فراخور رشد علمی ‌‌‌و صنعتی جهان و تغییر شرایط زیستی و افزایش سطح رفاه و تفکر جامعه، فرهنگ نیز متحول شده است. البته از نگاهی دیگر فرهنگ معلول نیست و رشد و توسعه صنعتی – اقتصادی و افزایش رفاه معلول و تالی رشد فرهنگ هستند. تحول فرهنگی گاه درونمایه معنوی و مذهبی دارد و در یک جغرافیا رخ می‌دهد، یا در یک قوم و قبیله خاص به وقوع می‌پیوندد و گاه جنبه مادی‌‌‌گرایی آن ارجحیت می‌‌‌یابد. زمانی فرهنگ در نگاه مارکسیست‌‌‌ها نقشی درجه دوم را پذیرفته بود و روبنایی بر اقتصاد به حساب می‌‌‌آمد، اما اکنون به یک مولفه اصلی در امر توسعه و اجتماع تبدیل شده است تا آنجا که سخن از قاره ششم به میان می‌‌‌آید. فرهنگ، اقتصاد و سیاست در رویکرد جدید در یک پیوستار کلی به هم مرتبط و از هم تاثیرپذیرند. همان‌گونه که تغییر در شاخص‌‌‌های اقتصادی جامعه می‌تواند فرهنگ آن را تغییر دهد و زیست جهان انسان را دستخوش تحول کند، فرهنگ نیز بر بعد اقتصادی موثر است؛ به‌گونه‌‌‌ای‌که تغییر زیست فرهنگی عاملی بر توسعه همه‌جانبه از جمله توسعه اقتصادی و صنعتی به واسطه رشد فرهنگ صنعتی است. از ‌‌‌این منظر فرهنگ و اقتصاد در دوران کنونی تلازم ساختاری دارند که تاثیرپذیری و اثرگذاری آنها به یک اندازه مهم است.

عصر مدرنیته در نگاه منتقدان، دوران وانهادن بعد معنوی فرهنگ است. منتقدان بر ‌‌‌این نظرند که هرچند انسان به ساحت مدرن و توسعه‌یافتگی وارد شد و علم را در خدمت رفاه اجتماعی و اقتصاد درآورد، اما از لحاظ فرهنگی نه تنها چیزی بر خود نیفزود، بلکه با حاکم شدن تفکر مدرن و مصرف‌گرایی بر اجتماع، به ناترازی فرهنگی در مقایسه با دیگر ابعاد زندگی دامن زد. آنچه به عنوان یک نقد بر فرهنگ در دوران مدرن با شاخصه‌‌‌هایی نظیر مدرنیزاسیون، صنعتی شدن و… وارد است، تفاسیر اروپامدارانه و اغفال بیش از حد از بعد معنوی به معنای عام و مذهبی به معنای خاص است. ‌‌‌اینکه منتقدان تا چه حد برحق هستند موضوع ‌‌‌این نوشتار نیست، اما نمی‌توان فرهنگ در دوران مدرن را یکسره تباه دانست. ‌‌‌اینکه زیست فرهنگی و اقتصادی نتوانسته است از یک ارتباط و دوام منطقی برخوردار باشد یا در شیفت از الگوی سنتی به مدرنیته، مولفه‌‌‌هایی از فرهنگ لحاظ نشده است، نمی‌توان به معنای ضعف بنیادین و مطلقی در فرهنگ مدرن تلقی کرد؛ چرا که درست یا نادرست، گرایش‌های فرهنگی انسان مدرن و تمایلات مادی‌‌‌گرایانه آن، با ‌‌‌این تغییرات هماهنگ شد و در یک بازه زمانی نیز مورد اقبال عموم قرار گرفت. اگر بپذیریم که مدرنیته و مدرنیزاسیون امر مطلقی نیست، آن‌گاه باید گسست نسبی از معنویت در دوران معاصر را به عنوان یک خلأ هویتی و تاریخی پذیرفت. در حال حاضر گرایش به سمت تعالی روحی انسان به عنوان یک خلأ فصلی فرهنگی بیش از هر زمان مورد توجه است. اگر آداب و رسوم، عقاید و افکار را به عنوان بخشی از شاخص‌‌‌های فرهنگ در نظر بگیریم، آن‌گاه اعتقادات و مناسک مذهبی به عنوان عنصری جلا‌دهنده و آرامش‌بخش روح و روان بشر، ذیل ‌‌‌این عنوان قابل تعریف است.

به نظر می‌رسد در عصر سلطه ‌‌‌اینترنت با آن زیست جهان خاص خود و رشد حیرت‌‌‌آور علمی، معنویت عنصر مغفول زیست فرهنگی مدرن باشد. از یکسو می‌توان عدم‌تعامل فرهنگی میان دو پارادایم سنت و مدرنیته را عاملی در چالش‌‌‌های نوین فرهنگی برشمرد و از سوی دیگر تمرکز بیش از حد فرهنگ مدرن بر مادی‌‌‌گرایی، رفاه اقتصادی، توسعه صنعتی و مصرف‌‌‌گرایی تا حدی جامعه را از معنویت غافل کرد. با همه ‌‌‌این تفاسیر، دوران مدرن و قرن حاضر، عصر رونق صنعت است. انقلاب‌های چندگانه موید چنین سخنی است. به موازات رشد علمی ‌‌‌و صنعتی، شیوه زندگی انسان نیز دستخوش تغییر شد و انسان مدرن، رفاه و آسایشی بیش از گذشته را تجربه کرد. در ادامه، رقابت صنعتی برای کسب سود بیشتر، به مذهب‌‌‌زدایی و معنویت‌‌‌گریزی از عرصه صنعت و اجتماع دامن زد. در حال حاضر خلأ عنصری آرامش‌بخش و هویت‌زا در محیط صلب رقابت صنعتی، بیش از پیش احساس می‌شود، آن‌گونه که در اندیشه‌‌‌های نوین، بازگشت به سنت که مذهب را نیز شامل می‌شود مطرح است و از طرفی قرائت غرب‌محور از مدرنیته و مدرنیزاسیون با چالش جدی مواجه است و این ذهنیت که تنها مسیر توسعه و مدرنیته مدل و الگوی غربی است، مورد پذیرش همگان نیست.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.