×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

امروز : دوشنبه, ۵ آذر , ۱۴۰۳
حاج همت، شبیه سردار پاسدار حاج قاسم سلیمانی

به گزارش کیوسک خبر ، با گسترش امواج خروشان انقلاب، محمدابراهیم همت نیز فعالیت‌هایش را آشکار کرد. اوج حماسه‌آفرینی این سردار بزرگ در عملیات خیبر بود. در این مقطع، حاج همت همه توان خود را به کار گرفت و در آخرین روز‌های حیات دنیوی‌اش، خواب و خوراک و هرگونه بهره مادی از دنیا را برخود حرام کرد و با ایثار خون خود، برگی خونین در تاریخ دفاع مقدس رقم زد. خاطرات و حماسه‌های او به سادگی از اذهان مردم محو نخواهد شد.همسر شهید همت، خانم بدیهیان، یکی از دانشجویان داوطلب اعزامی از اصفهان به پاوه بود که تابستان ۱۳۵۹ وارد این شهر شد و همراه دیگر خواهران مستقر در کانون فرهنگی سپاه و جهاد پاوه به کار معلمی و امدادرسانی در روستا‌های اطراف پاوه پرداخت.او در مهر همان سال، پس از اتمام مأموریت خود به اصفهان بازگشت و در اواخر تابستان سال ۱۳۶۰ بار دیگر راهی پاوه شد و فعالیت خود را از سرگرفت. همت مدتی پس از بازگشت از سفر حج به خواستگاری‌اش رفت. خانم بدیهیان شرح سامان‌گرفتن زندگی مشترکش با حاج همت را چنین تعریف می‌کند: «با یکی دو نفر از دوستان خود عازم کرمانشاه شدیم، آموزش و پرورش آن‌جا ما را به پاوه فرستاد. وقتی وارد شهر شدیم هوا تاریک شده بود. باران می‌بارید. یک راست به ساختمان روابط عمومی سپاه رفتیم. همت آنجا نبود. گفتند به سفر حج رفته است. در اتاق خواهران مستقر شدیم و از روز بعد کار خود را در مدارس پاوه آغاز کردیم. آن زمان شهر رونق بیشتری پیدا کرده بود و بخش عمده‌ای از منطقه پاک سازی شده بود و تعداد زیادی از نیرو‌های بومی توسط شهید «ناصر کاظمی» و همت، جذب کانون فرهنگی جهاد و سپاه شده بودند. هم‌زمان با انتقال تعدادی از شهدا به اصفهان فرصتی فراهم شد و حاجی در آن سفر همراه با خانواده خود برای گفتگو با پدر و مادرم به خانه ما رفتند. از آن‌جا که شخصیت حاج همت احترام برانگیز بود و علاوه بر آن، از قدرت کلام خوبی برخوردار بود و محبت دیگران را به خود جلب می‌کرد، در اولین برخورد با خانواده من توانسته بود جای خود را باز کند. به دنبال موافقت هر دو خانواده، حاج همت از اصفهان با پاوه تماس گرفت. برادران مستقر در کانون، امکان سفر من به اصفهان را در اسرع وقت فراهم کردند. فردای همان روز که به اصفهان رسیدیم حاج همت به خانه آمد. خانواده ما قصد داشتند مراسم عقد و عروسی را به زمان خاصی بیندازند، اما ایشان با تبحری که در جاانداختن مطالب داشت، گفت: «برای یک مسلمان هیچ روزی بهتر از ولادت بنیان‌گذار اسلام نیست.» و با این جمله قرار عقد را برای دو روز بعد، یعنی هفدهم ربیع‌الاول گذاشت. قرار خرید گذاشته شد. حاج همت دست خانواده‌اش را برای خرید بازگذاشته بود، اما برای خودش جز یک حلقه ساده که قیمت آن به دویست تومان هم نمی‌رسید، خرید دیگری نکرد. مراسم عقد به دور از هرگونه تجملات و ریخت و پاش برگزار شد.من با لباس ساده سرسفره حاضر شدم.حاجی نیز یک دست لباس سپاه به تن کرده بود. مهمانان مجلس، اعضای هر دو خانواده و تعدادی از دوستان من و حاجی بودند. مراسم با صلوات و مدیحه‌سرایی برگزار شد، هر چند که این‌چنین رسمی در میان اقوام و خانواده ما معمول نبود… ته قلبم فکر نمی‌کردم حاجی شهید شود. چرا دروغ بگویم؟ فکر می‌کردم دعا‌های من سدّ راه او می‌شود. گاهی که از راه می‌رسید، می‌نشستم و نیم‌ساعت بی‌وقفه گریه می‌کردم. حاجی می‌گفت «چی شده؟» می‌گفتم «هیچ! فقط دلم تنگ شده» می‌گفت: «ناراحتی من می‌روم جبهه؟!» می‌گفتم «نه، اگر دلم تنگ می‌شود به خاطر این است که تو یک رزمنده‌ای. اگر غیر از این بود، دلم برایت تنگ نمی‌شد. همین خوبی‌های توست که مرا بی‌قرار می‌کند…».در کتاب گویای «نیمه پنهان ماه» زندگینامه فاتح خیبر، شهید «محمدابراهیم همت» را بشنوید. شهیدی که در «جزیره مجنون» دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار معبودش شتافت. شنیدن این کتاب ارزشمند را به شما پیشنهاد می‌کنیم.هفدهم اسفندماه سالروز شهادت سردار «محمد ابراهیم همت» فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) است.خدایا درود و رحمت خود را شامل همه شیهدان بفرما و ما را در پاسداری از آرمان‌های شهدای مان موفق و موید بدار.الهی شرمنده شهیدان نشویم و در محضرشان روسیاه نباشیم.

برچسب ها : ,

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.