گروه جامعه خبرگزاری فارس:دنیای بیمار بودن و با بیماری صعب العلاجی به نام سرطان دست و پنجه نرم کردن بسی سخت و طاقت فرساست! آن هم بیماری که تنها نامش خود ویران کننده روح روان آدمی است تا چه رسد به اینکه جسمت نیز هر روز با انوا ع و اقسام داروها و معالجات آزرده، نحیف و بی رمق تر شود. آنقدر که هر لحظه جدال با آن، به سان روزها و شبهای مدیدی تن و روحت را میآزارد و جان به لبت میکند!این سختی و مرارت به ویژه در دوران طفولیت و کودکی بس سنگین تر و افزون تر است. دورانی که باید به اقتضای روحیات آن، کودک کودکی کرده و غرق در تخیلات و آرزوهای شیرین کودکانه خود باشد، اما به جای آن همه دلخوشیهای کودکانه باید به اجبار با اختاپوس دهشتناک سرطان بجنگد؛ هر روز که چشم باز میکند جز سختی و مرارت جانفرسا چیزی نبیند و احساس نکند و کورسوی امید به روزهای روشن و رسیدن به عافیت، تنها دلخوشی زندگیش باشد. مدام بین زندگی و مرگ، در برزخی از ناامیدی، ترس، سرگردانی، اضطراب و دلشوره همراهی با درد جسمی و روحی بیماری حال و روزش را همچو خزان پاییز، سرد و بی روح ببیند. در این میان، بسیار افرادی هستند که با نوعدوستی و مهربانی خود، آرامشبخش چنین بیماری هستند و سعی دارند به هر نحو ممکن التیام بخش روان آزرده آنها باشند. «تارا بهبهانی» نقاش معاصر هنرمندی از این جنس انسانهاست که تاکنون ۱۴ دوره نمایشگاه نقاشی را در حمایت از محک و کودکان سرطانی با هنر هنرجویانش برگزار کرده است. نمایشگاه «من پیروزم» از ۳ تا ۱۰ بهمن با شعار «من یک هنرمندم و برای پیروزی کودکان مبتلا به سرطان تلاش میکنم» در راستای کمپین انجمن کنترل جهانی سرطان (UICC) و به مناسبت روز جهانی سرطان، برای اولین بار پس از ۱۴ بار اجرا به صورت مجازی در وبسایت مؤسسه خیریه محک (mahak-charity.org) برگزار خواهد شد. تمام عواید حاصل از این نمایشگاه صرف تأمین هزینههای درمان کودکان مبتلا به سرطان تحت حمایت محک خواهد شد. این اولین دورهای است که برای تطابق با شیوع کرونا، نمایشگاه به صورت مجازی برگزار میشود. به بهانه این نمایشگاه با «تارا بهبهانی» گفتوگویی انجام دادهایم. * شما برآمده از خانوادهای هستید که به صورت حرفهای به مقوله هنر پرداختهاند. نقاش، مجسمهساز و مدرس دانشگاه؛ حرفههایی است که براساس تعالیمی که از کودکی دیدهاید در آن فعالید؛در این باره بیشتر توضیح دهید. نقاش بودن و تولید و خلق یک اثر هنری یک داستان است و آموزش خلق، داستانی دیگر. شما اثری را خلق میکنید یا مقبول واقع میشود یا نمیشود. نمایشگاه میگذارید یا نمیگذارید. ولی در تدریس بحث انتقال این توانایی است. تدریس به کودکان را به خاطر آموزشهایی که از پدرم دیده بودم، در هیجده سالگی شروع کردم. تمام کودکیم را در آتلیه پدر و مادرم گذرانده بودم و به دلیل تک فرزند بودن گزینه دیگری برای سرگرمی نداشتم. در آن زمان در دانشگاه ریاضی محض میخواندم. ارتباط با کودکان و دنیایشان من را مجذوب خود کرد و تصمیم گرفتم به کار در همین زمینه ادامه دهم. پس از آن، دوره کارشناسی را در رشته پژوهش هنر طی کردم و چند دوره آموزش تدریس به کودکان در خارج از ایران را نیز گذراندم. همیشه پیشنهادات زیادی جهت تدریس در دانشگاه داشتهام. هنوز هم هر ساله در اواخر تابستان با من تماس میگیرند. چند ترم در دانشگاه درس دادم ولی برای من جذاب نبود؛ چون فضای آنجا با روحیات من سازگار نبود. دانشگاه را در دوران دانشجویی بسیار دوست داشتم ولی به عنوان استاد، محیط آنجا را نمیپسندیدم. قبل از این زمان من شاگردان خود را داشتم و نمایشگاههایی با آثار آنها برگزار شده بود. در سال ۸۱ کلاسم را با سه هنرجوی کودک شروع کردم. این تعداد در طول هجده سال به هشتاد نفر رسیده است. کسب تجربه، پشتکار، مداومت، تخصص آموزش و روابط اجتماعی با مردم من را به جایی رسانده که اکنون ایستادهام و این انتخاب من است. آموزش در هر مقطعی مقولهای پیچیده است. در مواجهه با کودکان این امر پیچیدهتر نیز میشود.خودم را هیچ وقت در قامت معلم در کنار کودکان ندیدم. اولین باری که یک کودک هنرجو از در وارد شد، من فکر کردم که یک دوست وارد شده. هیچ وقت آنها را یک کودک یا یک نوجوان تصور نکردم بلکه دوستی فرض کردم که قصد معاشرت داریم و باعث شد آنها هم به من به چشم فردی که از آنها سن بیشتری دارد نگاه نکنند. *شما سالهای زیادی را با کودکان و دنیای پاک و بی آلایش آنها گذرانده اید،از پس این سالها و همنشینی و هم احساسی با آنها چه چیزی را کسب کرده اید؟ در حین صحبتها و گذراندن زمان با کودکان تجربههای زیادی از مشکلات خانوادگی آنها را از سر گذراندم و گاه موفق به حل بعضی از آنها هم شدم. کودکان احساسات و هیجانات و غلیانات شدیدی دارند. از سویی دیگر پدر و مادری هم پشت در کلاس من هستند که با صرف پول و زمان انتظار دریافت نتیجه دارند و این برای من بسیار مهم است؛ هم کودک باید با رضایت از کلاس بیرون برود و هم پدر و مادر او. در آموزش نقاشی به کودکان مثلثی با سه ضلع وجود دارد؛ معلم، کودک هنرجو و پدر و مادر او. در تدریس بزرگترها چون آن ضلع پدر و مادر وجود ندارد همه چیز آسانتر است. در آموزش به کودکان شما زیر ذرهبین بزرگی هستید. گفتار و رفتارتان به شدت تحت نظر است؛ چون هر آنچه در کلاس بگذرد دقیقاً به خانواده منتقل میشود پس شما تحت قضاوت خانواده هم هستید. نیاز دارید به موشکافی و دقت در همه چیز، از ادبیات گفتاری تا… و این مقوله ایست پر از چالش و پر از جذابیت. شما چالشها را به جان میخرید تا با دنیای کودکان زندگی کنید. دنیایی که برای من بسیار آرامبخش است. در این یک سال که به دلیل کرونا و بعضی دلایل شخصی از کودکان دور بودهام کمبود حضور آنها را به طور کامل در زندگیم احساس میکنم. بیش از یک دهه است که نمایشگاه شاگردان شما در مؤسسه خیریه محک و به نفع کودکان مبتلا به سرطان برگزار میشود. شما چطور این ایده را برای شاگردان شرح میدهید؟ به عبارت بهتر چگونه آنها را با مفهوم نوعدوستی و کمک به دیگران آشنا میکنید؟ با کودکان خیلی زیاد راجع به مسائل انساندوستانه صحبت میکنیم. خانوادههایی هستند که فرزندانشان را با این مفاهیم و یا مقولههایی مانند گرسنگی، کودکانی که خانه یا غذا ندارند و بیماری، آشنا نمیکنند؛ چون فکر میکنند باعث اندوه و غصهدار شدن کودک میشوند! من راجع به کودکان مبتلا به سرطان صحبت میکنم؛ گران بودن دارو، سالها ماندن در بستر و بیمارستان، عقب ماندن از مدرسه و دوستانشان برای شاگردانم قابل درک است من سر کلاسهایم خیلی راجع به این موضوعات صحبت میکنم؛چون این جنبهایست که یک نسل باید از آن اگاه باشد. وقتی کودکی موقعیتی داشته که سر کلاس نقاشی بنشیند باید بداند که کودکان زیادی در اطراف او زندگی میکنند که چنین موقعیتی ندارند و او باید قدردان موقعیت خود باشد. هنگام آمادگی برای نمایشگاههای نقاشی محک من راجع به بیماری سرطان با کودکان صحبت نمیکنم؛ چون این درد قابل تعریف نیست؛ البته الان سرطان واژهای نیست که کودکان چیزی از آن ندانند. من راجع به کودکان مبتلا به سرطان صحبت میکنم؛ گران بودن دارو، سالها ماندن در بستر و بیمارستان، عقب ماندن از مدرسه و دوستانشان برای شاگردانم قابل درک است. کودکانی که مدرسه میروند اکثراً با امور خیریه در مدرسه آشنا هستند و بسته به نوع تربیتی که از آن برخوردار شدهاند بعضی از کنارش گذشتهاند و بعضی به آن واکنش نشان دادهاند؛ به همین دلیل نیاز چندانی به توضیح مفهوم سازمان خیریه وجود ندارد. هر کدام از نمایشگاههای شاگردان شما حول مضمونی از پیش تعیین شده شکل میگیرند. شما چگونه تخیلات چارچوب ناپذیر و متنوع هنرجویان به ویژه کودکان و نوجوانان را به سمت ایدهای خاص راهنمایی میکنید؟ موضوعاتی که من برای هر نمایشگاه انتخاب میکنم یا مربوط به امید یا آینده و یا پیروزی است. مثلا وقتی شاگردی میگوید آرزویش قهرمانی در ورزش دو و میدانی است از او میپرسم که فکر میکند یک کودک مبتلا به سرطان هم میتواند قهرمان دو و میدانی شود؟ شاگرد به این قضیه فکر میکند و من فرصت دارم که در این پروسه فکر کردن با او صحبت کنم و بگویم که شاید تو با این تابلوی نقاشی بتوانی کمک کنی که او هم به آرزویش برسد. بیشتر وقتها من موفق شدهام تا تلنگری به فکر شاگردانم بزنم. شاگردی داشتم که همیشه میگفت «چرا باید پول تابلویمان را به محک بدهیم؟» در یک نمایشگاه همه تابلوها روز اول به فروش رفت، جز تابلوی او؛ البته روز دوم آن هم به فروش رفت و من مطمئن شدم که او هیچ تمایلی برای کمک به محک ندارد. در حین صحبتها و گذراندن زمان با کودکان تجربههای زیادی از مشکلات خانوادگی آنها را از سر گذراندم و گاه موفق به حل بعضی از آنها هم شدم یک روز برایم عکسی فرستاد با چند چک پول پنجاه تومانی و برایم نوشت« این پول را در زمانی طولانی جمع کرده بودم تا برای خودم دوربین عکاسی بخرم ولی امروز همه این پول را به محک اهدا کردم.» همین یک اتفاق برای تمام تجربه سالهای تدریس من کافی است. وقتی شاگردان من که امروز زنان و مردانی جوان در گوشه و کنار دنیا هستند از خاطراتشان در نمایشگاه محک مینویسند، با خودم فکر میکنم که شاید توانستهام تأثیری بگذارم که رابطهای پایدار با محک یا هر کار انساندوستانه دیگری پیدا کنند. *دلیل انتخاب محک توسط شما چه بوده است و چگونه این رابطه در تمام این سالها حفظ شده است؟ اولین نمایشگاه من در سال ۸۵ در گالری شیرین با موضوع کفش برگزار شد. موضوع نمایشگاه پیشنهاد پدر من بود و عایدی این نمایشگاه تبدیل به ۴۳۰ جفت کفش و ارسال آن به جاهایی از ایران شد که من تا آن موقع حتی اسمشان را هم نشنیده بودم. کودکانی بودند که نمیدانستند کفش نداشتن یعنی چه؟! این نمایشگاه اتفاق مهمی بود؛ چون در بین هنرجویان کودکانی بودند که نمیدانستند کفش نداشتن یعنی چه و همین موضوع تلنگر نمایشگاه بعدی در گالری شیرین شد. تا سه سال بعد هم کل عواید نمایشگاهها به یک مؤسسه خیریه اهدا شد؛ تا آنکه من به واسطه یک دوست با محک آشنا شدم و این ایده به ذهنم آمد که کمکهای کودکان به کسانی هم سن و سال خودشان اهدا شود و این آغاز مراوده و همکاری من با محک بود. برای من مهم بود که محک جایی برای اجرای نمایشگاه دارد. ورود به ساختمان محک جهت دیدن آثار و ورود به گالری دو مقوله متفاوت است. در گالری در نهایت به استندهایی که آنجاست توجه میشود و مناسبات اجتماعی و معاشرت با یکدیگر، اولویت اصلی بازدیدکنندگان است ولی در ساختمان محک همه چیز با دنیای بیرون فرق میکند؛ مخصوصاً برای شاگردانم و خانوادههای آنها. از همه مهمتر در محک عشق به زندگی موج میزند و این حس و حال را به نظر من همه باید با آمدن به این محیط تجربه کنند. *به عنوان سنتی چندین ساله این نمایشگاه در ۱۴ سال گذشته، همیشه در اواخر فروردین ماه برگزار شده است، اما امسال زمان برگزاری به بهمن ماه منتقل شده است. دلیل این تغییر زمان چیست؟ موضوع نمایشگاه به این دلیل «من پیروزم» انتخاب شد که در شهریور ۹۸ متوجه ابتلای خود به سرطان شدم. نمیدانستم دوره درمانم و آیندهام چگونه خواهد بود. البته اینها را نمیتوانستم به شاگردانم بگویم و کلاسها به روال قبل برگزار میشد. انتخاب عنوان پیروزی با داستان آن روزهای من هم همخوانی داشت تا شاید من هم در این مبارزه با بیماری سرطان پیروز شوم. کودکان پیروزی را دوست دارند و هر کدام گفتند دوست دارند چگونه پیروز شوند و اگر این پیروزی مرتبط با یک کودک بیمار باشد چه شکل و شمایلی پیدا خواهد کرد. کارها خوب پیش میرفت تا اینکه در اسفند ماه کلاسها تعطیل شدند. با توجه به شیوع ویروس کرونا اجرای نمایشگاه به شکل فیزیکی منتفی شد و برای خودم هم اجرای آنلاین نمایشگاه مجهول بود. در این چند ماه تماسهای مکرری با من گرفته میشد که چرا نمایشگاه را برگزار نمیکنیم ولی از منظر ذهنی و فیزیکی آمادگی پذیرش هیجان این پروسه را نداشتم. حالا که اوضاع مقداری مساعدتر شده، من و شاگردانم به دنبال آن پیروزی هستیم. پیروزی، مفهومی که من و شاگردانم آرزویش را داشتهایم و آن را به تصویر کشیدهایم. انتهای پیام/
https://www.kioskekhabar.ir/?p=63109